ماه ششم
فرشته من توی ماه ششم زندگیت ماشالا خیلی شیطون شدی و مادر رو مجبور میکردی همه وقت کنارت
بشینه و باهات بازی کنه،شعر بخونه ٢ تا شعر رو خیلی دوست داشتی و حتی اگه خواب بودی من می
خوندم بیدار میشدی و دست وپا میزدی یکی سالی شتر و یکی نینی و بابا
میتونستی غلط بزنی دنده عقبت هم خوب بود برخلاف مادرت میتونستی با کمک بنشینی و لی از
دندونت خبری نبود.
قراره فردا بریم واکسن ٦ ماهگی تو بسلامتی بزنی مثل همیشه استرس دارم پدر هم ماموریت هست
ازش خواستم واسه این واکسن دیگه بیاد همرام حالا توی راه و داره میاد انشالا ١ ساعت دیگه میرسه.
خدای بزرگ و مهربون ازت میخوام که دختر قشنگم اذیت نشه واسه واکسنش و کمکش کنه تا درد نکشه
آمین.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی