مانلیمانلی، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

مانلی

ویزیت اخر

1392/1/27 16:17
نویسنده : مامان زری
110 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ١٧ فروردینه و من تصمیم گرفتم با اینکه فردا نوبت دکتر دارم، امروز برم ویزیت شم

ساعت ٩ صبح نوبت سونوگرافی داشتم پیش کسی که خانم حقیقت معرفی کرده بود با پدر رفتیم خود خانم دکتر

و یک اقای جوون به جای اون بود وقتی سونو کرد همه چیز خوب بود تو کاملا بزرگ شده بودی و من و پدر از

دیدنت لذت میبردیم فیلم سونو رو هم گرفتیم که انشالا خودت میبینی.

بعد که سونو تموم شد من رفتم مطب دکتر و پدر رفت دنبال کارش خارج از شهر، چون نوبت من واسه فردا

بود باید وقت زیادی منتظر میموندم بعد از حدود ٨٠ دقیقه نویت من شد تا داخل شدم و دکتر من رو دید مثل

همیشه با خنده احوالپرسی کرد و میخواست بره توی اتاق معاینه که از کنارم رد شد یک دستی کشید روی

شکمم بعد با تعجب گفت دختر باید بزایی چرا اینجا هستی؟؟

من با تعجب نگاهش میکردم و میخندیدم گفت جدی میگم اب دور شکمت کم شده و شکمت سفت شده

بیا معاینه کنم وقتی معاینه کرد خیلی درد داشت بهم گفت خوبه بیا نامه بدم برو بستری شو الان.

گفتم نه من اماده نیستم میشه تا فردا صبر کنم دکتر هم گفت باشه ولی فردا ٧ صبح زایشگاه باش

برام نسخه نوشت و نامه معرفی به بیمارستان، از خوشحالی میخواستم داد بزنم از دکتر خداحافظی

کردم و باید پول دکتر رو میدادم همون موقع به پدرت زنگ زدم چشام پر اشک بود وقتی بهش گفتم دکتر

گفته فردا تو به دنیا میایی کلی ذوق کرد و بعد ٥ دقیقه با پول اومد خیلی خوشحال بود و با همه شوخی

میکرد توی مطب کارای حسابداری که تموم شد رفتیم داروخونه و من روغن کرچک خریدم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانلی می باشد