عفونت ادراری
داشتیم وسایل رو جمع میکردیم که اسباب کشی کنیم خونه جدید رو هم گرفته بودیم که تو توی یک شب
تب کردی و نتونستی بخوابی صبح بردمت دکتر و بعد از معاینه گفت چون علائمی نداری باید ازمایش
اورژانسی بدی بردیمت ازمایشگاه و خدا برا هیچ پدر و مادری چنین صحنه ای رو پیش نیاره ازت کلی خون
گرفتن و باید تا شب میموندیم که جواب از خون وادرارت بیاد.
شب که شد با پدر رفتیم ازمایش رو گرفتیم و پیش دکتر بردیم دکتر جواب ازمایش و که دید گفت سریع
بستریش کنین چون عفو نت ادراری گرفته بودی و میزانش بالا بود.
رفتیم بیمارستان و کارای بستری رو انجام دادیم موقعی که میخواستن انژیوکت وصل کنن به دستت تموم
بیمارستان رو روسرت گذاشتی مادرت بمیره که چقدر ازت خون ریخت و چون رگت رو نمیدیدن سوراخ
سوراخت کردن من و پدرت اینقدر گریه کردیم که گفتن برید بیرون چون به ما استرس میدین. بلاخره
رگت رو پیدا کردن فدای اون اشکات بشم.
سه روز توی بیمارستان بستری بودی گلم ولی خدا رو شکرحالت خوب شد و مرخص شدی.
روزی که مرخص شدی تولد پدر بود میگفت نمیخواد جشن بگیری برام بهترین هدیه رو خدا بهم داد چیزی
نمیخوام.